از دولت ِ باد است مترسک بیدار

ساخت وبلاگ

از پنجره ی باز اتاق، می پاییدم "کورکور سیاه" ای را که بر نوک پایه ی خشکیده ی لیلکی توی شالیزار بی برنج، آواز سر می داد و- اندکی دورتر- مترسک زهواردررفته ای، انگار به خواب ابدی فرو رفته باشد.

خواستم فی البداهه، یک رباعی در این حال و هوا بسرایم که باد آمد و مترسک، جان گرفت و رشته ی افکارم را پاره کرد و تنها  این مصراع -که می تواند بی نیاز از سه مصراع نخست- بار یک رباعی را به دوش بکشد، در ذهنم نقش بست و از دهانم خارج شد:

از دولت ِ باد است مترسک بیدار

کورکور؛ - نمی دانم صدایم را شنیده و یا دیده بود جنب مترسک را- ترسید و بال و پر گشود و از آن جا دور شد!

شلمان- بیست و دوم مهر 1395 خورشیدی

یوسف علیخانی؛ نویسنده ای که با واژگان، می رقصد و می نویسد...
ما را در سایت یوسف علیخانی؛ نویسنده ای که با واژگان، می رقصد و می نویسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3dkhlangeroodi0 بازدید : 228 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 9:44